سفرنامه تاسوعا و عاشورا
نور زندگی من:همونطور که می دونی واسه تاسوعا و عاشورا رفتیم سنقر تا بتونیم توی مراسم نذری دایی اسدالله شرکت کنیم همه خونه آبا جمع شدیم من خیلی کم شما رو می دیدم چون همش بغل آیلار جوون و عمو امیر و خاله جوونات بودی خلاصه به زور پایین می اومدی اونقدر با خونواده خاله جوون سهیلا عیاق شده بودی که کم کم داشتی مامانی رو فراموش می کردی و فقط موقع خواب یاد من می افتادی الی جونم: اونجا همه فایل مادریتو واسه دومین بار دیدی و دل همه رو بردی یه لبخندای شیرینی به همه می زدی  ...
نویسنده :
مامان اکی
11:50